شاهنامهٔ حكيم بزرگ فردوسي، روايتگر تاريخ اساطيري ايران زمين است، اسطورههايي كه از كيومرث آغاز و به دارا و سكندر خاتمه مييابد. قرنهاست كه در ميان پژوهشگران، اين پرسش مطرح است كه اين اساطير كه هستند؟ آيا تنها افسانههايي زاده ذهن افسانه سرايانند يا ريشه در دل تاريخ اين سرزمين دارند؟ و اگر باور كنيم كه شخصيتهايي تاريخياند، آيا ميتوان آنها را در گستره زمان و مكاني خاص گنجاند؟
دوران حكومت كيكاووس شاه، از نگاه شاهنامه، دوران پر فراز و نشيبي است. دوراني كه سرآغاز آن با وسوسه شاه توسط ديوي خنياگر و لشكركشي او به سرزمين افسانهاي مازندران آغاز ميگردد، و نتيجهاش، اسارت شاه و سپاهش به دست ديوان را در پي دارد. پيكي خبر به زال و رستم ميرساند، و رستم بيدرنگ به ياري ايرانيان ميشتابد و اين گونه هفتخان رستم آغاز ميگردد.
پرسش اينجاست كه اسطوره كيكاووس، رستم و ديوان مازندران را بايستي در چه شخصيتهايي و در چه زمان و مكاني جستوجو نمود و كاويد؟ آيا مازندران، همان دارالمُلك است كه در چند قرن اخير، به بخشي از شمال ايرانزمين گويند يا سرزميني در دوردستهاست؟ و به راستي اين كدامين سرزمين و منزل است كه در شاهنامه مازندران گويند؟ جايگاه ارژنگ و ديوسپيد، بند كننده شاه بزرگ كيكاووس، گذرگاه نرّه ديوان خنجرگذار، منزلگاه پريان و جادوان و سرزمين حماسهاي رستم و هفتخان...
اگرچه برخي از پژوهشگران و مورخان با توجه به دلايل قابل توجهي كه ذكر مي كنند، بر اين نظرند كه افسانه هفتخان رستم در جايي خارج از مازندران ايران رقم خورده است، اما شواهدي چون برخي نامهاي اشخاص و مكانها و ... ما را به سوي سرزمين هاي شمالي ايران سوق مي دهد كه پذيرش هر يك از اين نظرات ما را با احتمالهايي روبرو مي نمايد و زمانهايي از پيش از ماد تا عصر فردوسي و مكانهايي را از شرق تا غرب امپراطوري ايران را مدنظر قرار مي دهد.
نكته اي ديگر كه در اين افسانه چالش برانگيز است، بيان نشدن اين افسانه توسط ساير كتب مورخان و اديبان چون تاريخ طبري و... است.
اما پاسخ به اين معما و پرسش ها را شايد بايستي در خود شاهنامه جستجو نمود.
شاهنامهٔ حكيم بزرگ فردوسي، روايتگر تاريخ اساطيري ايران زمين است، اسطورههايي كه از كيومرث آغاز و به دارا و سكندر خاتمه مييابد. قرنهاست كه در ميان پژوهشگران، اين پرسش مطرح است كه اين اساطير كه هستند؟ آيا تنها افسانههايي زاده ذهن افسانه سرايانند يا ريشه در دل تاريخ اين سرزمين دارند؟ و اگر باور كنيم كه شخصيتهايي تاريخياند، آيا ميتوان آنها را در گستره زمان و مكاني خاص گنجاند؟
دوران حكومت كيكاووس شاه، از نگاه شاهنامه، دوران پر فراز و نشيبي است. دوراني كه سرآغاز آن با وسوسه شاه توسط ديوي خنياگر و لشكركشي او به سرزمين افسانهاي مازندران آغاز ميگردد، و نتيجهاش، اسارت شاه و سپاهش به دست ديوان را در پي دارد. پيكي خبر به زال و رستم ميرساند، و رستم بيدرنگ به ياري ايرانيان ميشتابد و اين گونه هفتخان رستم آغاز ميگردد.
پرسش اينجاست كه اسطوره كيكاووس، رستم و ديوان مازندران را بايستي در چه شخصيتهايي و در چه زمان و مكاني جستوجو نمود و كاويد؟ آيا مازندران، همان دارالمُلك است كه در چند قرن اخير، به بخشي از شمال ايرانزمين گويند يا سرزميني در دوردستهاست؟ و به راستي اين كدامين سرزمين و منزل است كه در شاهنامه مازندران گويند؟ جايگاه ارژنگ و ديوسپيد، بند كننده شاه بزرگ كيكاووس، گذرگاه نرّه ديوان خنجرگذار، منزلگاه پريان و جادوان و سرزمين حماسهاي رستم و هفتخان...
اگرچه برخي از پژوهشگران و مورخان با توجه به دلايل قابل توجهي كه ذكر مي كنند، بر اين نظرند كه افسانه هفتخان رستم در جايي خارج از مازندران ايران رقم خورده است، اما شواهدي چون برخي نامهاي اشخاص و مكانها و ... ما را به سوي سرزمين هاي شمالي ايران سوق مي دهد كه پذيرش هر يك از اين نظرات ما را با احتمالهايي روبرو مي نمايد و زمانهايي از پيش از ماد تا عصر فردوسي و مكانهايي را از شرق تا غرب امپراطوري ايران را مدنظر قرار مي دهد.
نكته اي ديگر كه در اين افسانه چالش برانگيز است، بيان نشدن اين افسانه توسط ساير كتب مورخان و اديبان چون تاريخ طبري و... است.
اما پاسخ به اين معما و پرسش ها را شايد بايستي در خود شاهنامه جستجو نمود.