در خان آخر، رستم و اولاد به هفت كوه كه غار محل زندگي ديوسفيد در آن قرار داشت، رسيدند. شب را در حوالي آنجا سپري كردند. صبح روز بعد رستم پس از بستن دست و پاي اولاد، به نگهبانان غار حملهور شد و آنان را از بين برد. وي سپس وارد غار تاريك بيبن شد. در غار با ديوسپيد مواجه شد كه همانند كوهي به خواب رفته بود.
به رنگ شبه روي و چون شير موي جهان پر ز پهناي و باﻻي اوي
به غار اندرون ديد رفته به خواب به كشتن نكرد هيچ رستم شتاب
ديوسفيد مسلح به سنگ آسياب، كلاهخئود و زرهآهني به جنگ رستم شتافت رستم يك پاي او را از ران جدا ساخت. ديو با همان حال با رستم در گلاويز بود و نبردي طولاني ميان آندو صورت گرفت كه گاه رستم و گاه ديو بر يكديگر چيره ميگشتند. در پايان، رستم با خنجر دل ديو را شكافت و جگر او را براي مداواي چشمان كم سو شدهٔ كيكاووس درآورد.
بزد دست و بر داشتش نرّه شير به گردن بر آورد و افكند زير
فرو برد خنجر دلش بر دريد جگرش از تن تيره بيرون كشيد
همه غار يكسر پر از كشته بود جهان همچو درياي خون گشته بود
ديوان كوچك با مشاهدهٔ صحنه فرار را بر قرار ترجيح دادند. جگر ديوسفيد را رستم نزد كاووس نابينا آورد و قطرهاي از خون جگر به چشمان كاووي چكاند و نور به ديدگان وي بازگشت. سپاهيان ايران نيز همگي بينايي خود را باز يافتند و به جشن و پايكوبي مشغول شدند
در خان آخر، رستم و اولاد به هفت كوه كه غار محل زندگي ديوسفيد در آن قرار داشت، رسيدند. شب را در حوالي آنجا سپري كردند. صبح روز بعد رستم پس از بستن دست و پاي اولاد، به نگهبانان غار حملهور شد و آنان را از بين برد. وي سپس وارد غار تاريك بيبن شد. در غار با ديوسپيد مواجه شد كه همانند كوهي به خواب رفته بود.
به رنگ شبه روي و چون شير موي جهان پر ز پهناي و باﻻي اوي
به غار اندرون ديد رفته به خواب به كشتن نكرد هيچ رستم شتاب
ديوسفيد مسلح به سنگ آسياب، كلاهخئود و زرهآهني به جنگ رستم شتافت رستم يك پاي او را از ران جدا ساخت. ديو با همان حال با رستم در گلاويز بود و نبردي طولاني ميان آندو صورت گرفت كه گاه رستم و گاه ديو بر يكديگر چيره ميگشتند. در پايان، رستم با خنجر دل ديو را شكافت و جگر او را براي مداواي چشمان كم سو شدهٔ كيكاووس درآورد.
بزد دست و بر داشتش نرّه شير به گردن بر آورد و افكند زير
فرو برد خنجر دلش بر دريد جگرش از تن تيره بيرون كشيد
همه غار يكسر پر از كشته بود جهان همچو درياي خون گشته بود
ديوان كوچك با مشاهدهٔ صحنه فرار را بر قرار ترجيح دادند. جگر ديوسفيد را رستم نزد كاووس نابينا آورد و قطرهاي از خون جگر به چشمان كاووي چكاند و نور به ديدگان وي بازگشت. سپاهيان ايران نيز همگي بينايي خود را باز يافتند و به جشن و پايكوبي مشغول شدند