loading...

هفت خان رستم

هفت خان رستم

بازدید : 1631
11 زمان : 1399:2

پس از گذشتن از خان اول، با طلوع خورشيد، رستم از خواب بيدار شد و تن رخش را تيمار كرد و زين كرد و به‌راه افتاد. بياباني بي‌آب و علف و سوزان در پيش بود گرما چنان بود كه اگر مرغ از آن‌جا گذر مي‌كرد در هوا بريان ميشد. زبان رستم از شدت تشنگي زخمي شده و رخش نيز ديگر نايي نداشت. رستم از رخش پياده شد زوبين بدست، از شدت تشنگي، تلو تلو حركت مي‌كرد. بيابان دراز و گرما شديد و چاره ناپيدا بود. رستم پهلوان از شدت تشنگي به ستوه آمده دست به آسمان برد و گفت:
« اي داور داروگر! رنج و آسايش همه از توست. اگر از رنج من خشنودي رنج من بسيار شد. من اين رنج را بر خود خريدم مگر كردگار شاه كاووس را زنهار دهد و ايرانيان را از چنگال ديو برهاند كه همه پرستندگان و بندگان مزديسنا هستند. من جان و تن در راه رهايي آنان گذاشتم. تو كه دادگري و ستم ديدگان را در سختي ياور، اميدم را باز مگردان و رنج مرا زائل نگردان، مرا دستگير باش و دل زال پير را بر من مسوزان. »

همچنان مي‌رفت و با خدا در نيايش بود؛ اما روزنه‌ي اميدي پديدار نبود هرلحظه توانش كمتر ميشد. مرگ را در نظر مجسّم مي‌كرد و مي‌گفت:
« اگر كارم با لشكري مي‌افتاد شيروار به پيكار آنان در مي‌امدم و به يك حمله آنان را نابود مي‌ساختم. اگر كوه پيش مي‌آمد به گرز گران كوه را فرو كوفته و پست مي‌كردم و اگر رود جيحون بر من مي‌غريد به نيروي خدادادي در خاكش فرو مي‌بردم. ولي با راه دراز و بي‌آب و علف و گرما سوزان، دليري و مردي را چه سود مرگي را كه چنين روي آرد چه چاره ميتوان كرد؟ »

در اين روياء بود كه تن پيلوارش سست شد و ناتوان بر خاك تفتديده افتاد. همانگاه ميشي از كنار او گذشت. از ديدن ميش اميدي در دل رستم پديد آمد و انديشيد كه ميش بايد آبشخوري در اين بيابان داشته باشد. دوباره نيروي خود را جزم كرد و بلند شد در پي ميش به راه افتاد. ميش وي را به آبشخوري رهنمون ساخت و از مرگ حتمي نجات يافت. رستم دانست كه اين كمك از سوي خداست. او از آب نوشيد و سيراب شد. آن‌گاه زين از رخش جدا كرد و او را در آب چشمه شست و تيمار كرد و سپس در پي خورش به شكار گور رفت. گوري را شكار كرد و بريان ساخت و بخورد و آماده‌ي خواب شد. پيش از خواب رو بر رخش كرد و گفت : «مبادا تا من خفته‌ام با موجودي بستيزي يا شير و پلنگ پيكار كني. اگر دشمن پيش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه كن.»

پس از گذشتن از خان اول، با طلوع خورشيد، رستم از خواب بيدار شد و تن رخش را تيمار كرد و زين كرد و به‌راه افتاد. بياباني بي‌آب و علف و سوزان در پيش بود گرما چنان بود كه اگر مرغ از آن‌جا گذر مي‌كرد در هوا بريان ميشد. زبان رستم از شدت تشنگي زخمي شده و رخش نيز ديگر نايي نداشت. رستم از رخش پياده شد زوبين بدست، از شدت تشنگي، تلو تلو حركت مي‌كرد. بيابان دراز و گرما شديد و چاره ناپيدا بود. رستم پهلوان از شدت تشنگي به ستوه آمده دست به آسمان برد و گفت:
« اي داور داروگر! رنج و آسايش همه از توست. اگر از رنج من خشنودي رنج من بسيار شد. من اين رنج را بر خود خريدم مگر كردگار شاه كاووس را زنهار دهد و ايرانيان را از چنگال ديو برهاند كه همه پرستندگان و بندگان مزديسنا هستند. من جان و تن در راه رهايي آنان گذاشتم. تو كه دادگري و ستم ديدگان را در سختي ياور، اميدم را باز مگردان و رنج مرا زائل نگردان، مرا دستگير باش و دل زال پير را بر من مسوزان. »

همچنان مي‌رفت و با خدا در نيايش بود؛ اما روزنه‌ي اميدي پديدار نبود هرلحظه توانش كمتر ميشد. مرگ را در نظر مجسّم مي‌كرد و مي‌گفت:
« اگر كارم با لشكري مي‌افتاد شيروار به پيكار آنان در مي‌امدم و به يك حمله آنان را نابود مي‌ساختم. اگر كوه پيش مي‌آمد به گرز گران كوه را فرو كوفته و پست مي‌كردم و اگر رود جيحون بر من مي‌غريد به نيروي خدادادي در خاكش فرو مي‌بردم. ولي با راه دراز و بي‌آب و علف و گرما سوزان، دليري و مردي را چه سود مرگي را كه چنين روي آرد چه چاره ميتوان كرد؟ »

در اين روياء بود كه تن پيلوارش سست شد و ناتوان بر خاك تفتديده افتاد. همانگاه ميشي از كنار او گذشت. از ديدن ميش اميدي در دل رستم پديد آمد و انديشيد كه ميش بايد آبشخوري در اين بيابان داشته باشد. دوباره نيروي خود را جزم كرد و بلند شد در پي ميش به راه افتاد. ميش وي را به آبشخوري رهنمون ساخت و از مرگ حتمي نجات يافت. رستم دانست كه اين كمك از سوي خداست. او از آب نوشيد و سيراب شد. آن‌گاه زين از رخش جدا كرد و او را در آب چشمه شست و تيمار كرد و سپس در پي خورش به شكار گور رفت. گوري را شكار كرد و بريان ساخت و بخورد و آماده‌ي خواب شد. پيش از خواب رو بر رخش كرد و گفت : «مبادا تا من خفته‌ام با موجودي بستيزي يا شير و پلنگ پيكار كني. اگر دشمن پيش آمد نزد من بتاز و مرا آگاه كن.»

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 58
  • بازدید سال : 186
  • بازدید کلی : 8784
  • <
    پیوندهای روزانه
    آرشیو
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی